ابری نیست،بادی نیست،می نشینم لب حوض،گردش ماهی ها، روشنی من، گل،آب، پاکی خوشه ی زیست،مادرم ریحان می چیند، نان و ریحان وپنیر،آسمانی بی ابر، اطلسی هایی تر،رستگاری نزدیک،لای گل های حیاط،نور در کاسه ی مس چه نوازش ها می ریزد،نردبان از سر دیوار بلند،صبح را روی زمین می آرد،پشت لبخندی پنهان هرچیز،روزنی دارددیوارزمان که از آن چهره ی من پیداست،چیزهایی هست که نمی دانم ، می دانم سبزه ایی را بکنم خواهم مرد،می روم بالا تا اوج، من پر از بال وپرم،راه می بینم در ظلمت من پراز فانوسم،من پراز نورم وشن وپراز دار ودرخت، پرم از راه از پل،از رود از موج پرم از سایه ی بی برگی در آب، چه درونم تنهاست.
سهراب سپهری
گفت:فقیرم.
گفتند:نیستی.
گفت:فقیرم! باور کنید.
گفتند:نه!نیستی.
گفت:شما از حال وروز من خبر ندارید.
وحال وروزش را تعریف کرد.کفت که چقدر دستهایش خالی است وچه سختی هایی شب وروز می کشد.ولی امام هنوزفقط نگاهش می کردند.
گفت: به خداقسم که چیزی ندارم.
گفتند:صددیناراگربه تو بدهم حاضری بروی وهمه جا بگویی که ازما متنفری؟از ما فرزندان محمد(ص)
گفت :نه! به خداقسم نه.
_«هزاردینار؟»
_نه!به خداقسم نه.
_ده هزازدینار؟
_نه!باز دوستتان خواهم داشت.
گفتند:چطوری می گویی فقیری وقتی چیزی داری که به این قیمت گزاف هم نمی فروشی؟
«چطور می گویی فقیری وقتی کالای عشق به ما در دارایی تو هست؟»
کتاب خداخانه دارد نوشته ی فاطمه شهیدی، ترجمه ی آزاد از امالی،ج7، ص147:روایت مردی که به خدمت امام صادق (ع)رسید.
امروز ظهربا دوستا ن نشسته بودیم داشتیم راجع به اراده داشتن صحبت می کردیم یکی از بچه ها می گفت: برادرمن تحت هیچ شرایطی درس نمی خوند بیشتر توی کوچه بود تا توی خونه ، مادرم واقعا نگرانش بود یه روز اونقدر ناراحت شد که فشارخون مادرم بالا رفت وحالش بد شد بردیمش بیمارستان برادرم اونقدر ترسیده بود که اصلا نمی تونست حرف بزنه ،بالاخره حال مادرم بهترشد رو کرد به برادرم وگفت: ببین پسرم!اگه تو به درس نخوندنت وعلافی ادامه بدی همه چیزتواز دست می دی اول مادرتو،دوم خانوادتووسوم خودت رو،چون توی کوچه ها رفتن ووقت رو بیهوده هدر دادن چیزی جز علافی ومعتادی وآخرسرهم تباهی نتیجه دیگه ایی نداره ولی اگه درس بخونی بافهم وشعور،مطمئن باش علاوه برخونوادت که برات همیشه می مونن دوستانی پیدامی کنی که برای شخصیت فهیم تو احترام می گذارند وبه تو اعتماد می کنندو.... وازهمین الان می تونی تصمیم بگیری که چه چیزهای داشته باشی یا نداشته باشی ؟واین چند جمله به طوری روی برادرم تأثیر گذاشت واو آنچنان اراده کرد که الان اویک معلم نمونه است و... داشتم فکرمی کردم یکی از دوستام وقتی عصبی می شه ناخونشو می جوه تو دوسالی که می شناسمش هنوز نتونسته اراده کنه این عادت زشت رو از بین ببره،بستگی به این داره که چقدر هدفت برات مهم باشه اونوقت هر کاری می کنی تا به هدفت برسی البته باید هدفت روشن باشه یعنی تو رو به انسان واقعی بودن نزدیک تر کنه.